سال 1396خورشیدی با اتفاق های تلخ و شیرین بسیارش به پایان رسید. از جمله تلخ ترین اتفاق های این سال از دست دادن دانشمند بزرگ استیون هاوکینگ است. با اینکه شخصا با بسیاری از عقاید و نظریه های او هم عقیده نیستم لیکن همواره به عنوان یک دانشمند و کسی که به طور قاطع ضرب المثل عقل سالم در بدن سالم را نقض کرده است برای او احترام زیادی قائل بوده و هستم. استیون هاوکینگ به ما آموخت عقل سالم در بدن هدف دار! مهم نیست شما قادر به حرکت دادن اندامتان نباشید، با ذهنتان می توانید جهان را حرکت دهید. این هدف او بود و به آن رسید.
از گذشته که بگذریم خود را در روزهای ابتدایی سال 97 خواهیم یافت. معمولا روز های ابتدایی سال، برای آنهایی که خودبرنامه ریز و هدفمند هستند، موعد هدف گذاری های میان مدت برای سال پیش رو یا بازنگری در اهداف کلان است. آنها با تقسیم هر یک از اهداف بلند مدتشان به چندین گام کوچکتر، لیستی از اهداف میان مدت برای خود آماده می کنند. میان مدتی ها عموما دارای فرصت انجام سه تا شش ماهه هستند. همین اهداف میان مدت نیز قرار است در یک تقسیم بندی دیگر به گام های کوچکتری تبدیل شوند تا تحت عنوان اهداف کوتاه مدت پیگیری شده و به انجام برسند. اگر شما با روش مدیریت پروژه اسکرام آشنا باشید درک این عمل برایتان آسانتر خواهد بود.
بنابر دیدگاه اسکرامی اگر یک سال گذشته را به یک فصل کاری(Sprint) از اسکرام تشبیه کنیم روز های پایانی سال هنگام برگزاری رویداد مرور فصل (Sprint retrospective) می باشد. در این رویداد آیتم های اصلی لیست "اهداف فصل" بررسی مجدد می شوند . سوال مشخص این فصل: آیا در برنامه ی اصلی قرار داریم؟ آیا روش ها برای دسترسی به اهداف، صحیح هستند؟ چه اصلاحاتی برای بهبود عملکرد نیاز است؟ عقل نیز این مساله را تایید مینماید . هنگامی که شما مسیری را طی میکنید لازم است هر از گاهی ایستاده و به مسیر پیموده شده توجه کنید و به مسیر پیش رو نیز نظری بیاندازید تا اگر نیاز به بازبینی روش های جاری طی نمودن مسیر وجود دارد، این مهم انجام شود. بازبینی بسیار ضروری است.
در این مثال اسکرامی از زندگی عادی یک فرد خود برنامه ریز و هدفدار، ابتدای سال موعد برگزاری رویداد برنامه ریزی فصل (Sprint planning)می باشد. در هنگام برگزاری رویداد برنامه ریزی فصل در واقع به این سوال ها پاسخ می دهیم : 1.چه کاری از اهداف کلان در این فصل کاری (سال پیش رو) انجام خواهد شد؟ 2. چگونه این اهداف قابل دستیابی خواهند بود؟
هدف من در این نوشته تشریح ساختار اسکرام نیست . آموزش برنامه ریزی هم نیست. هدف من در این نوشته خود هدف! یعنی همان ابتدایی ترین مشخصه اصلی تعریف یک انسان است. مفهومی که مشتاقانه توسط آدمی طلب می شود و در نبود آن مشکلات روانی سختی به او وارد می گردد. استیو تیلور در تایید این مطلب مثال جالبی را در مقاله ی خود با عنوان قدرت هدف بیان می کند :
او درمقاله خود آورده است : اخیرا مطبوعات انگلستان داستان های زیادی در مورد فوتبالیست سابق مشهور "پل گاسکویین" که به اعتیاد الکلی مبتلا شده منتشر می کنند. او یکی از مشهور ترین ورزشکاران در زمان خود یعنی دهه ی 1990 میلادی است. اما به هر روی او از زمان پایان دوران حرفه ای کارش مدام در گیر مسائل ناخوشایندی چون اعتیاد، تلاش ناکام چندین باره در ترک آن و همچنین مسائل حاشیه ای آن بوده است.
یکی از هم تیمی های سابق او که هم اکنون یک گوینده ی موفق است بنام گری لینکر می گوید مهمترین مشکل پل این است که او نتوانست هدف جدیدی در زندگی پیدا کند که بتواند جایگزین شغل فوتبالیستی نماید . گری می گوید "او دلیلی برای بهتر شدن می خواهد" .
این مثال بسیار خوبی است از اینکه چه بلایی ممکن است سرمان بیاید وقتی هدف خاصی در زندگی نداریم. این فقدان ما را در معرض کسالت ها، اضطراب ها و افسردگی ها آسیب پذیر تر می سازد و چنانچه شخصیتی اعتیاد گرا داشته باشیم ما را به سوء مصرف مواد مخدر معتاد می نماید. چرا که الکل و مواد مخدر از تسکین دهنده های اختلالات روانی هستند، ضمن اینکه آنها را می توان به عنوان وسیله ای برای به دست آوردن یک هدف بسیار اساسی در نظر گرفت: ارضاء اعتیاد .
از سوی دیگر، داشتن یک حس قوی به هدف می تواند تاثیر بسیار مثبتی داشته باشد. وقتی که هدف خاصی داشته باشید، هرگز صبح با این اندیشه که "امروز دیگر باید چکار کنم؟" بیدار نخواهید شد. با هدف – هدفی که شما را برای تلاش جهت رسیدن به آن متعهد سازد – زندگی ساده تر و کم استرس تر خواهد شد. شما مانند تیری که به سمت هدف پرتاب شده در رسیدن به آن متمرکز می شوید. ذهن شما قوی شده و فضای کمتری برای منفی بافی خواهد داشت. آنتونی رابینز بسیار زیبا گفته است که خود را به هدف متعهد سازید چرا که علاقه ی خالی به یک هدف باعث می شود شما کاری را برای رسیدن به هدف انجام دهید اما تعهد به هدف باعث می شود شما هر کاری که از دستتان بر می آید انجام دهید تا به آن هدف برسید.
یک مثال برای اهمیت هدف در کتاب معروف ویکتور فرانکل آمده است: "انسان به دنبال مفهوم" . کتابی که وی در آن به تشریح تجربیات خود در اردوگاه های کار اجباری در زمان جنگ جهانی دوم می پردازد. او مشاهده کرده بود زندانیانی که احتمال زنده ماندشان در آنجا بالاتر بود همان هایی بودند که احساس می کردند هدفی دارند. وی خودش وقت زیادی را صرف تلاش برای باز نویسی دست نوشته ای نمود که در راه رسیدن به اردوگاه گم کرده بود. دیگرانی نیز بودند که به یک چشم انداز از آینده ای امیدبخش برای خود چشم دوخته بودند، دیدار مجدد عزیزانشان یا انجام یک کار بزرگ هنگامی که آزاد شدند.
اما چرا هدف چنان تاثیر مثبتی دارد؟دلایل زیادی میتوان عنوان کرد که هریک پاسخ قانع کننده ای باشند برای این پرسش که چرا هدف برای سلامت روانمان و زندگی سالم، خوب است؟
1. هدف ما را در برابر آنچه من از آن به اختلالات روانی تعبیر می کنم مقاوم تر می سازد.آغاز این اختلالات احساس ناآرامی است که ما هنگام عدم توجه به سمت چیزی بیرونی، تجربه می کنیم. این ناآرامی می تواند خود را در احساس کسالت، اضطراب و افسردگی آشکار سازد و به اختلالاتی چون وسواس فکری و یا پوچ گرایی منجر شود. هدف، با تمرکز دادن توجه مان به خارج از خود و تخصیص آن به یک منبع مشخص فعالیت ذهنی که انرژی ذهنی خود را به سمت آن هدایت کنیم، وسیله ای می شود که ما کمتر در پراکندگی ذهن خود غوطه ور شویم. پراکندگی و شلوغی که اغلب به آزاد سازی افکار و احساسات منفی منجر می شود. خاصیت ذهن عموما اینگونه است که به سمت چالش های درونی متمرکز شود. همانگونه که در جهان برای حفظ نظم بایستی انرژی صرف نمود مغز و ذهن ما نیز برای سالم ماندن می بایست با صرف انرژی و تمرکز روی هدف نظم و شاکله ی فعالیت خود را حفظ نماید.
2. فاکتور دیگری که در هماهنگ نمودن خودمان با یک هدف نتیجه مثبتی حاصل می نماید این است که ما کمتر خود محور خواهیم شد. ما احساس می کنیم بخشی از موضوع بزرگتری هستیم که کمک می کند کمتر بر روی نگرانی ها و اضطراب های مان متمرکز شویم. مشکلات خودمان کم اهمیت تر جلوه خواهند کرد و زمان کمتری برای درگیری با آنها خواهیم گذارند و در عوض حس تلاش برای مفید بودن در ما افزایش خواهد یافت.
3. داشتن هدف همچنین می تواند عزت نفس ما را افزایش دهد. تا زمانی که ما این احساس را داریم که در حال مبارزه با دشواری های مسیر و نیل به هدف هستیم اعتماد به نفس ما نیز افزایش می یابد. در طول این مسیر، احساس افزایش توانایی در مقابله با مشکلات و چالش ها ، شایستگی و موفق بودن داریم.
4. نهایتا هدف با امید ارتباطی تنگاتنگ دارد. تلاش به سوی هدف آنرا برای انسان دست یافتنی تداعی نموده و نوید زندگی بهتری پس از دست یابی به آن را می دهد. این همان امید است. بسته به نوع هدف ما ، امید به زندگی بهتر برای خودمان، جامعه ای عادلانه تر ،صلح برای دیگران ، جهانی سالم تر و ... همه و همه پس از انتخاب هدف مناسب در انسان بوجود می آید. تحقیقات نشان داده است بیمارانی که دچار بیماری جدی و طولانی هستند با هدف گذاری در بهبود و در نتیجه ایجاد امید در آنها، توانایی بدن در مقابله با آن بیماری افزایش یافته و شانس بیشتری برای بهبود فراهم آمده است.
ادامه دارد...